حـالت اونقدر خوبه كه تصميم مي گيري حتي شعر هم نخوني تا يه وقت حالت بد نشه. نه كه شعر حالت رو بد ميكنه ها، نه! مي ترسي يه وقت خداي نكرده - زبانش لال!- شعر زده بشي و اين عقشولي رو هم توي اين وانفسا از دست بدي. تصميم ميگيري تا اطلاع ثانوي نه كتاب شعر معرفي كني، و نه شعر بگذاري توي بلاگت. بعد چي ميشه؟ ييهو يك دوست جان سر راهت سبز ميشه و به شيوه‌ي "ليان شامپُويي" از كيفش يك كتاب ميكشه بيرون... برق چشمت رو كه مي بينه، يه نگاهي بهت ميندازه در مايه‌هاي: "اُو هوي! چشمت رو درويش كن ها. اين كتاب صاحاب داره!" منم كه حرف گوش كن! فقط گمونم دوباره از اون نگاه‌هاي گربه‌ي شِركي مي كنم به كتاب، كه دلِ دوست جان به رحم مياد و ميگن: "حالا باشه پيشتون. بخونيدش فعلاً." خيالِ دوست جان البت از اين راحته كه كتاب "آنتي صيد" داره. حالا اين آنتي صيد چي بيده؟ يك عدد مُهر گنده‌ي خوشگل، به اسم كتابخانه‌ي شخصي دوست جان، كه روي سه صفحه‌ي مختلف از كتاب خورده؛ و اين يعني كه: "جرات داري كتابم رو پس نده!" خلاصه كه كتاب رو مي قاپم و ميرم زير بارون ميشينم و مي خونمش و مي بينم حالا درسته كه آنتي صيد داره، اما آنتي معرفي كه نداره كه! بعد كه ميام معرفيش كنم، از طرح روي جلدش جا مي خورم. خيال بَرَم ميداره كه نكنه زير بارون خيس شده كه اين طوري... نه، مثل اينكه جدّاً طرح جلد جالب و منحصر به فردي داره ها! "گزيده غزل جوان امروز" به انتخاب سعيد بيابانكي هستش؛ گزينش و مقدمه‌اش هم از يوسفعلي مير شكاك. هم بسيار غزل توش هست و هم غزل‌هاي بسياري توش هست (از حذفِ با قرينه و بي قرينه هم خبري نيست!) ناشرش انتشارات سوره مهره و چاپ اولِ كتاب براي همين امساله؛ قيمتش هم همون 1600تومان ناقابل. 93 تا غزلِ زيبا داره. يكيش رو من براتون مي نويسم و بقيه‌اش رو خودتون  بخريد و بخونيد و... جايزه هم نداره خريدنش، چون خودم كتاب رو ندارم (مي تونيد به من جايزه بديدش!)

 

صيدِ كتاب با آنتي صيد!شاعر تو را ديد و به شعرش نور افتاد

از تاك خشكي خوشه‌اي انگور افتاد

بخت سياهِ شعر من رنگ عسل شد

وقتي كه رويش هاله‌اي از نور افتاد

صيّادِ دريا ديده وقتِ صيد اين بار

مبهوتِ ماهي شد، خودش در تور افتاد

يك عمر افكار مرا درگير خود كرد

سيبي كه از يك شاخه بي منظور افتاد

دوري، نمي دانم كجا، اين شعر باشد

شايد گذارم بر دياري دور افتاد

"مهرانه جندقي"

 

 

پي نوشت۱: "عقابِ تيز پر ِ دشت‌هاي استغنا/ اسير پنجه‌ي تقدير مي شود گاهي"

براي دوست جان كه بعد از اون تصادفِ بسيار، فعلاً نمي تونه كوه بره. برای سلامتیتون دعا می کنیم.

پي نوشت۲: تا اطلاع ثانوي، شعرخواني تعطيله ديگه!