201. كاش از اول مي دونستم...
تو كدوم كوهي كه خورشيد / از تو دستِ تو مي تابه
چشمه چشمه، ابر ِ ايثار / روي سينهي تو خوابه
تو كدوم خليج سبزي / كه عميق اما زلاله
مثل آينه، پاك و روشن / مهربون مثل خياله
كاش از اول مي دونستم كه تو صندوقچهي قلبت
مرهمي داري براي زخم ِ اين هميشه خسته
كاش از اول مي دونستم كه تو دستاي نجيبت
كليدي داري براي درهاي هميشه بسته
تو به قصه ها شبيهي / ساده اما حيرت آور
شوق ِ تكرار تو دارم / وقتي مي رسم به آخر
تو پُلي، پُل ِ رسيدن / روي گردابِ يه ترديد
منو رد مي كني از رود / منو مي بري به خورشيد
كاش از اول مي دونستم كه تو صندوقچهي قلبت
مرهمي داري براي اين زخم اين هميشه خسته
كاش از اول مي دونستم كه تو دستاي نجيبت
كليدي داري براي درهاي هميشه بسته
من از اون ور ِ شكستن / گنگ و بي رمق گذشتم
تن به روياها سپرده / رفتم از شفق گذشتم
رفتم و رفتم و رفتم / سايهمو بردم و بردم
خسته بودم و شكسته / خودمو به شب سپردم
منو از شبم جدا كن / نميخوام تو شب بميرم
دوست دارم كه پيش چشمات / بوسه از خورشيد بگيرم
دوست دارم كه نوشدارو / واسه اين شكسته باشي
تا دم ِ مُردن پناهِ / اين غريبِ خسته باشي
كاش از اول مي دونستم كه تو صندوقچهي قلبت
مرهمي داري براي اين زخم اين هميشه خسته
كاش از اول مي دونستم كه تو دستاي نجيبت
كليدي داري براي درهاي هميشه بسته
«با عشق ممکن است تمام محالها»