حوصله‌ی هیچ‌جا و هیچ‌کس رو نداشتم که دوست جانم بهم پیشنهاد سینما داد. خُب حالا چه فیلمی ببینیم؟ هر چی شد! کجا؟ هر جا شد! این شد که رفتیم جلوی سینما و «نارنجی‌پوش» رو انتخاب کردیم. خُب اولش کمی شفاف‌سازی کنم: یک این‌که دیگه کارگران زحمت‌کش در امر نظافت و پاکیزه‌سازی شهر تهران لباس نارنجی نمی‌پوشن. لابد دیدین که الانه لباس‌هاشون سبز فسفری هستش. یعنی این رنگی:

این عکس رو در فیسبوک یافتم.

دوم این‌که اون قسمت از فیلم که توی جمشیدیه گرفتن توی ناحیه شرکت بهینه سبز هستش که توی فیلم با پوشیدن لباس یک شرکت دیگه، خلاف واقع رو نشون دادن. حالا چی می‌شد مثلاً اگه آقای مهرجویی می‌اومد لباس‌های شرکتِ ما رو می‌گرفت؟ بهش نمی‌دادیم یا از ایشون پول می‌گرفتیم؟  سوم این‌که کاش یه کم واقعی‌تر نشون می‌دادن زندگی این کارگران زحمت‌کش یا به قول فیلم «سوپور» ها رو. بعدش این هم بگم که توی عکسِ فیلم، گول لباس نارنجیِ لیلا حاتمی رو نخورید و منتظر نباشید ایشون رو با این لباس ببینید. شاید فقط خواسته باهاش عکس بندازه.

اما در کل با کمی اغماض فیلم بدی نبود. بالاخره ماها کِی قراره یاد بگیریم که برای دور کردن زباله از خودمون نباید اون‌ها رو توی کوچه و خیابون بریزیم. باید یاد بگیریم که ارزش این طلای کثیف رو بدونیم. این هم صحنه‌ای بود که بعد از خروج از سینما باهاش مواجه شدیم و جز آه کشیدن و عکس انداختن کاری از دستمون بر نیومد.

خُب بعد از فیلم هم دیگه حوصله‌مون سر ِ جاش اومده بود و فهمیدیم که به‌به! این‌جا که خیابون انقلاب هستش و کلی کتاب داره و این حرفا. این شد که دوست جانم این کتاب رو هم به قیمت دو هزار تومان برای بنده خریداری فرمودن و تشکر و اینا. دوست دارم بخونمش و زودی ازش بنویسم. قیمت پشت جلدش فکر کنم 3600تومان بود.