1.   نوشتن همیشه و همه وقت برام جذاب بوده و هست. برای نوشتن گاهی دفترچه‌های خیلی خیلی زیبا داشته‌ام و گاهی فقط کنار جزوه‌ها و برگه‌هایی نوشته‌ام که مربوط به کار یا درس بوده. بعضی موقع‌ها هم توی کتاب‌ها و مجله‌های دور و بر یا حتی روی دستمال کاغذی نوشته‌ام. غیر از این همیشه برام مهم بوده که با چی می‌نویسم: مداد، خودکار راه‌دست!، و روان‌نویس نوک نمدی. از این سه تا (که دومی‌شون خیلی کم پیدا می‌شد و سومی هم حتماً باید یه برند خاص می‌داشت) همیشه مداد رو بیشتر ترجیح داده‌ام. نوشتن با مداد خیلی دل‌نشینه برام.

2.   امشب یک هدیهء خیلی دوست‌داشتنی و کاربردی گرفتم: یک ماگ که می‌تونم به راحتی با مداد روش بنویسم و پاک کنم و هم‌زمان از نوشیدن دو نوشیدنیِ محبوبم، چای یا چای‌لاته، توی اون لذت ببرم. 

روی این ماگ یک قسمتی هم هست برای نوشتنِ برنامه‌ریزی و ساعت‌بندی‌های روزانه که خیلی به کارِ منِ حواس‌پرت میاد؛ مخصوصاً که بعد از دوری از محیط کار توی این چند ماه، طول می‌کشه که بخوام با محیط اداری و استرس‌های کارم کنار بیام.

راستی مداد نگه‌دار هم داره;)

3.   حرف کار شد؛ راستش خیلی می‌ترسم از برگشتن به محیط کار. احساس می‌کنم همه‌چی یادم رفته و کلاً ری‌ست شده‌ام. هر روزی که از شرکت باهام تماس می‌گیرن دلم هُری می‌ریزه و حس می‌کنم خبر بدی هست. فکر نکنم این فشار عصبی ناشی از کار حتی بعد از مرگ هم منو راحت بگذاره.

4.   این روزا همه‌اش این شعر قیصر ورد زبونمه:

 ديشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسي آب‌دار با پنجره داشت
يک‌ريز به گوش پنجره پچ‌پچ کرد
چک چک چک چک... چه‌کار با پنجره داشت؟