مهدي مظاهري
اگر چه خلق مرا از تو بر حذر دارند
از اشتياقِ من و چشم ِ تو خبر دارند
در ِ قفس بگشاييد تا نشان بدهم
پرندگان قفس نيز بال و پر دارند
نسيم...منتظر كيستي به راه بيفت
هزار قاصدك اينجا سر ِ سفر دارند
گمان نكن دلِ آتشفشانم از سنگ است
كه قلّههاي جهان قلبِ شعلهور دارند
عجيب نيست اگر دشمنِ خودم باشم
درختها همه در آستين تبر دارند
مهدي مظاهري
«با عشق ممکن است تمام محالها»