تو بارون كه رفتي، شبم زير و رو شد
يه بغض ِ شكسته رفيق ِ گلوم شد

تو بارون كه رفتي، دلِ باغچه پژمرد
تمامِ وجودم توي آينه خط خورد

هنوز وقتي بارون تو كوچه مي باره
دلم غصه داره، دلم بي قراره

نه شب عاشقانه‌ست، نه رويا قشنگه
دلم بي تو خونِ، دلم بي تو تنگه

يه شب زير ِ بارون، كه چشمم به راهه
مي بينم كه كوچه، پُر ِ نور ِ ماهه

تو ماهِ مني كه تو بارون رسيدي
اميدِ مني تو شبِ نا اميدي

تو بارون كه رفتي...

 

* به اين ترانه عاشقم. به گمانم از صبحِ امروز تا الان ۹۹ بار بهش گوش دادم. رقيب سرسختيه براي ترانه‌ي وبلاگِ خانم مدير.

** گفتيد: "بايد این دوست جان رو به نام خودت ثبت کني." من اما خیلی كه هنرکنم، بتونم خودم رو در دلِ دوست جان هام ثبت كنم. هر چند... باور بفرمائيد من از اين حرف ها بي هنرترم دوست جان! 

*** نيستم تا جمعه. صعودِ شبانه داريم ان شاء الله.

 شبانه‌هاي مرا مي شود سحر باشي؟           و مي شود كه از اين نيز خوب تر باشي؟!