508: It's raining
A couple with an umbrella, so sweet!
A couple with two umbrellas, so sad!
A couple without any umbrellas; My Darling! We just arrived.
A couple with an umbrella, so sweet!
A couple with two umbrellas, so sad!
A couple without any umbrellas; My Darling! We just arrived.
نام ِ من است؛
وقتی بر لبان ِ تو جاریست...
بهار از اینجا رفت؛
حالا دیگه پاییزه و
گُرّ و گُر داره بارون میاد،
از چشام
بی تو!
و بادهاي جهان جمله تكيــهگاهِ مناند
پ.ن۱: بعد از زلزله اومد.
پ.ن۲: ارزش ِ ادامهدار شدن داره؟
اي مُهر ِ جانماز ِ دلم ردّ پاي تو!
گُل ميكند شكوهِ غزل در هواي تو
عمريست من مسافر شهر ِ غم ِ توام
قسمت نميشود برسـم، جـز به راي تو
تابـم نمانـده روز و شبـم بي تو سـر شـود
اِحيــا نشستهام به شبِ چشمهاي تو
نـام تو آمـد و كمـر واژههـا شكست
جانِ هزار بيتِ نگفته فداي تو
* شبِ اوّل فقط يه مصرع بود، حالا چند تا بيت؛ تا شبهاي ديگه چي پيش بياد.....
در آتش ِ نمرود هم که باشد
اشکهای تو
گلستان ساز است!
پ.ن: يارب اين آتش كه در جانِ من است/ سرد كن آنسان كه كردي بر خليل
+ اين
به ردیف ۱۰۷.۲Mhz
موج FM
پی نوشت: آدم ِ زنده زندگی می خواهد، آدم ِ حسود حسودی!
به بستني ِ يخي ِ آلبالويي؟!
...............................بي دليل؟!؟
پي نوشت: حسادت تعطيل شد.
به نام ِ خودم
بر لبانت
پي نوشت: نَ-دا-رد!
بــه عکس ِ خــــــودم
در عمـق ِ چشمانـت
پي نوشت: ندارد!
به دوردست
آنجا که افق
خطِ نگاهمان را یکی می کند
من در آن نقطه
فاتح ِ رویاهای خودم هستم
و تو
ناپلئون تر از بناپارت!
هنوز هم به من می خندی؟
بهانه هاي دلم را چه خوب ميداني!
به پايِ چشمه ي چشمم حضور تو جاريست
كنار خاطره ي دل هميشه مي ماني
تو اوج ِ آينه ها را چه خوب مي فهمي
ز آيه هاي نگاهم ببين چه مي خواني
حضور روشن چشمانِ تو چه رويايي !
براي آرزويِ دل ، تو فصل پاياني.
پ.ن : سعدي تمام حس تو را در غزل نگفت ... حالا شده است نوبت ما تازه كارها
پ.ن2: اين همون شعر كذايي ست!زُل می رنم به عکس ِ توی شناسنامه ام
شاید بشود تو را
در نگاهِ خودم پیدا کنم،
روزی که عکس می گرفتم را به خاطر داری؟!
تو رو به روی من نشسته بودی.
دعوتی...
به جشن ِ تولّدی بی هیاهو
در بطن ِ یک غزل
غزلی که قافیه اش
برق ِ اشکهای توست
و ردیفش
خیسی ِ چشمانت
با مطلع ِ:
"خیالت راحت! عشقی در کار نیست"
برای امید سرگیجه ها...
با واژههاي محكم فرياد آمدي
از بطن سرخ تيشهي فرهاد آمدي
يك فوج سرگيجه نشاندي به جمله ها
دي بود و با ترنّم مرداد آمدي
پ.ن۱: آقا! اجازه؟ هنوز از من دلخوريد؟!
پ.ن۲: يادداشتي از يك دوست كمابيش نامرئي:
سلام خانوم معلم!
من خیلی بی ادبم. نه!!؟
می خواستم بگم این چیزه... چیز...
این...
مصرع سوم اشکال وزنی داره!!
باید این جور باشه:
یک فوج سبز گیجه!!!!! نشاندی به جمله ها!!
پیشنهاد:
سرگیجه فوج فوج به جمله نشست، آه!
...
یا:
سرگیجه دانه دانه به جمله فرونشست(مثلا!!)
یا:
...
-دانه دانه می تونه برف دی ماه رو به یاد ما بیاره!!!-
بی ادب نیستید دوست جان، اتفاقاً خيلي هم بهم لطف داريد. از نظر ارزشمند شما سپاسگزارم. غلیان احساس گاهی به آدم فرصت اندیشیدن به وزن و قافیه نمیده و البته كه من هم ادعايي در نظم و قافيه ندارم ها!
"برای نصیبه، رفیق و همكلاسي قدیم، که پرتاب های سه امتیازی اش حرف نداشت"
و چشم هاي تو شب نامه هاي اين دردند
كه مردهاي جهان جملگي نه يك مردند
سكوت آينه ها نيز از رضايت نيست
كه از صلابت فرياد خويش دلسردند
درخت خاطره هامان نشسته در باد است
و شاخه هاي تفاهم تكيده و زردند
دوباره شب پره ها در سكوت مي گريند
به دور مهر خيالي هنوز مي گردند
تمام ثانيه ها زمهرير و چلچله ها
هنوز در پي يك نو بهار مي گردند
به گمانم پي نوشت و اين حرف ها لازم نباشه براي توضيح به دوست جان هاي وبلاگي. شرايطِ مضطر گونه ي نصيبه دلم رو حسابي به درد آورده و اين ها كه نوشته ام فقط به همسر ناجوانمرد ايشان مربوطه؛ و لاغير!
دلم براي تپيدن كنار تو تنگ است
و باز پاي رسيدن به دست تو، لنگ است
کنار پنجره هایی که بی تو دلتنگند
نگاه منتظرم در هراس يك سنگ است
پناه برده ام اينجا به شعر و مي داني
چقدر بي تو همه واژه ها بد آهنگ است
پی نوشت: برای شب بیداری ها که توجیه نشدم هيچ رقمه؛ يكي لااقل اينجانب را توجيه كند كه وقتي بلد نيستم، بي خودي نصفه شبي (يا حالا دم سحري!) قافيه رديف نكنم.
چشم ِ خشکِ آسمان سرشار ِ باران می شود
با شما آیینه ها لبریز ِ ایمان می شود
واژه ی دلواپسی از لحظه ها خط می خورد
خوابِ خوبِ پنجره تعبیر ِ انسان می شود
البت به پای دلنشینی ِ شعرهایی که شما خواندید امروز، نمی رسد. حالا بگویم قافیه ردیف کرده ام بهتر است؛ اما این هم خودش جو گیری می خواهد که من آخرشم!
آمد به خواب تا همه تن آرزو شوم
در چشمهای روشن او جستجو شوم
عمری گذشت بر من و جز "من" کسی نبود
امشب دوباره آمده ام تا که "او" شوم
یک اتفاق خوب سبب می شود که من
با آرزوی پنجره ها روبه رو شوم
* تعداد بیت ها اگر چه کمه، اما بدجور حرفِ دله. بیشتر از این دو بیت هم نیومد، هیچ رقمه.
** بیت آخر از حمید خصلتی عزیز هست، دزدی کردمش!