656: من روی تو را سپید کردم ای ابر!

گردیده یکی اسم من و واژهء صبر

خورده گره اختیار چشمم با جبر

دارم شب و روز بی امان می‌بارم

من روی تو را سپید کردم ای ابر!

دوست‌مون حسین دهلوی رو که یادتونه؟ عنوان مطلب، اسم کتاب ایشونه. کتاب چاپ سال 90 هستش و طراح جلدش هم خود آقای شاعر هستن. رباعی‌های خوبی توی این مجموعهء ایشون هست؛ هر چند بر همگان واضح و مبرهن است که ارادت من به غزل بیشتره!

چندین روز از خریدن این کتاب گذشته؛ با این حال "ابر" مناسب برای گرفتن عکس از جلد کتاب پیدا نمی‌کردم که خداروشکر امروز صبح بالاخره تونستم ابرهای پشت پنجره اتاق رو صید کنم. کم بودن، اما حق مطلب رو ادا کردن به گمونم (لی‌لی جان در مورد گذاشتن عکس کتاب حسابی سختگیرمون کرده!)

البته قبلاً از پنجره‌ء اتاقم ابرهای بیشتری صید کرده‌ام، اما اون موقع‌ها هنوز با کتاب حسین‌آقا آشنا نشده‌بودم که توی عکس وارد بشه. مثل این عکس:

کتاب "من روی تو را سپید کردم ای ابر" رو انتشارات لوح و قلم چاپ کرده و قیمتش هزار تومنه. من از کتابفروشی انجمن شاعران کتاب رو خریدم. آدرسش هم هست خیابان انقلاب، روبه‌روی دانشگاه تهران، پاساژ فروزنده. از همین تریبون هم تشکرجات فراوان از دوست جانم که باعث و بانی شدن من به انقلاب برسم و بتونم این کتاب رو بگیرم. چند تا از رباعی هایی که بیشتر به دلم میشینه رو می نویسم و در ادامه براتون میگذارم. البته که اوصیکم به خریدن کتاب و تشویق این شاعر جوان برای سرودن شعرهای بیشتر و بهتر.

راستی این هم آدرس وبلاگ ایشونه: یک جرعه شعر

ادامه نوشته

647: شاعر نوجوان یا نوجوان شاعر؛ مسئله این‌ست!

خاطرم نیست از "حسین" چیزی نوشته‌ام یا نه. یه روز که توی غرفه بودم و آقای عابس قدسی هم تشریف داشتن، چند تا پسربچهء به نظر شیطون، اومدن سراغ ردیف کتاب‌های جلیل صفربیگی. خُب راستش اول فکر کردم شاگردهای سعید نوری باشن و بهشون گفتم کتاب "دی‌اکسید شوکران" این‌طرفه. اما دیدم اصرار دارن که کتاب‌های جلیل رو بگیرن. کنجکاو شدم که شاید شاگردهای آقای صفربیگی باشن یا معلم‌شون توصیه کرده کتاب‌های ایشون رو بخرن. وقتی ازشون پرسیدم، گفتن که خودشون از اینترنت این رباعی‌ها رو خوندن و به این سبک شعر، علاقمند شدن. آقای قدسی هم مثل من حسابی از دیدن همچین بچه‌های ادبیات‌دوستی سر ذوق اومدن و به همه‌شون یک جلد "نُت‌های تنهایی" هدیه دادن. 

بعد هم یکی از دوستان محجوب‌شون رو هم نشون دادن و گفتن که شاعره. بچه‌های شاعر زیاد میومدن غرفهء ما؛ اما حسین دهلوی با بقیه‌شون یه فرق کوچولو داشت: ازش خواستم چند تا کارش رو برام بیاره تا بخونم و فرداش دیدم که اومد. با همین خط خوشی که می‌بینید، غزل‌های زیباش رو نوشته بود و حسابی خوشحالم کرد. امیدوارم ایشون و دوستان خوب‌شون هرجا هستن موفق باشن.

پ.ن: خود آقای حسین دهلوی متولد 1372 هستن. دوستان همراهشون نوجوان هستن که توی عکس کاملاً پیداست!