600: دل‌خوشی‌ها کم نیست...

از کتاب‌ها اون‌هایی رو بیشتر می‌پسندم که مربوط به شعر باشه؛ از شعر، علاقه‌ام به غزل بیشتره؛ و از غزل، به غزل معاصر یا غزل جوان عقشولی‌ترم. این علاقه‌مندیِ وافر! البته باعث نمی‌شه که کتاب‌های غیر از شعر نخرم و نخونم، به حوزه‌های دیگه‌ء شعر سرک نکشم، و یا از غزل غیر معاصر لذت نبرم. اون‌ها هم هستن. اما آخر شبا که دلم می‌خواد توی تخت یه چیزی بخونم که آرومم کنه و حس‌های خوب خوب بهم بده، انتخاب من غزل معاصر هستش. این غزل معاصر رو هم که گفتم به چندین و چند روش پیگیری می‌کنم که دوست دارم این‌جا بنویسم شاید شما هم یه روز بهش عقشولی شدید و خواستید پیگیرش بشید. ادامه مطلب

ادامه نوشته

516: اصغر عظیمی مهر

گر چه گاهی در لجاجت انعطافی خفته است
هر کجا عشقی‌ست در آن اختلافی خفته است

جز خـدا از حـال آدم‌ها کسـی آگاه نیست
در نگاه هرزه‌ها گاهی عفافی خفته است

غالـباً برجـستگـی‌هــای تن ِ تنـدیس‌هـا
سالها در سینه‌های سنگ صافی خفته است

مـی‌وزند از آسمـان‌ها ابـرهـای نیمه شب
مـاه من آرام در زیـر لحـافی خـفـته است

بـر لبم لبخـند اندوه است در هنگام خواب
مثل سربازی که با فکر معافی خفته است 

وقت دلتـنگی تو را می‌خواهـم اما نیستی
مثل سیمرغی که پشت کوه قافی خفته است

گر چه دانم نامه‌های بی جوابم سال‌هاست
چون دعایی کهنه در لای شکافی خفته است -

در سـکوتم سـال‌ها در انتظارت بوده‌ام
مثل شمشیری که عمری در غلافی خفته است

خواب در چشمم نمی‌آید ؛ کدامین جنگجو -
در تمام عمر یک شب، قدر کافی خفته است ؟!؟

ظاهر شمشیرها شکل صلیبی منحنی‌ست
هر کجا جنگی‌ست در آن انحرافی خفته است

زخم کشـتی شیوه‌ی دزدان دریایی نبود
در سکوت لال دریا اعترافی خفته است

گوشه‌گیران حرف اول را در آخر می زنند
گاه اگر مقصود شاعر در قوافی خفته است

ترسم از روز مبادای سرودن از تو بود
در غزل‌هایم اگر بیتی اضافی خفته است 

 

پ.ن: آدم که حرفی برای گفتن نداشته باشد حرف نمیزند... غزل می خواند و غزل می نویسد!