647: شاعر نوجوان یا نوجوان شاعر؛ مسئله اینست!
خاطرم نیست از "حسین" چیزی نوشتهام یا نه. یه روز که توی غرفه بودم و آقای عابس قدسی هم تشریف داشتن، چند تا پسربچهء به نظر شیطون، اومدن سراغ ردیف کتابهای جلیل صفربیگی. خُب راستش اول فکر کردم شاگردهای سعید نوری باشن و بهشون گفتم کتاب "دیاکسید شوکران" اینطرفه. اما دیدم اصرار دارن که کتابهای جلیل رو بگیرن. کنجکاو شدم که شاید شاگردهای آقای صفربیگی باشن یا معلمشون توصیه کرده کتابهای ایشون رو بخرن. وقتی ازشون پرسیدم، گفتن که خودشون از اینترنت این رباعیها رو خوندن و به این سبک شعر، علاقمند شدن. آقای قدسی هم مثل من حسابی از دیدن همچین بچههای ادبیاتدوستی سر ذوق اومدن و به همهشون یک جلد "نُتهای تنهایی" هدیه دادن.
بعد هم یکی از دوستان محجوبشون رو هم نشون دادن و گفتن که شاعره. بچههای شاعر زیاد میومدن غرفهء ما؛ اما حسین دهلوی با بقیهشون یه فرق کوچولو داشت: ازش خواستم چند تا کارش رو برام بیاره تا بخونم و فرداش دیدم که اومد. با همین خط خوشی که میبینید، غزلهای زیباش رو نوشته بود و حسابی خوشحالم کرد. امیدوارم ایشون و دوستان خوبشون هرجا هستن موفق باشن.
پ.ن: خود آقای حسین دهلوی متولد 1372 هستن. دوستان همراهشون نوجوان هستن که توی عکس کاملاً پیداست!