سیصد و 8: بیت
تـو سر بلندی
پُر غروری
باشکوهی!
آدم به آدم مي رسد،
امّا تو كوهي...
پ.ن: صفحه ۳۰/ بي خوابي عميق/ محمد مهدي سيار
بعداً نوشت: قياسي در كار نيست اما اين يكي رو هم خيلي دوست دارم
تو اون کوه بلندی...که سر تا پا غروره....کشیده سر به خورشید...غریب و بی عبوره
تو تنها تکیه گاهی...برای خستگی هام...تو می دونی چی میگم...تو گوش می دی به حرفام
به چشم ِ من...تو اون كوهي...پر غروري...بي نظيري...با شكوهي
طعم دريا...رنگِ بارون...شكل ِ كوهي
تو همون اوج ِ غريبِ قلّه هايي
تو دلت فرياده اما بي صدايي...
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۸۸ ساعت 0:6 توسط آرزو سلوط
|
«با عشق ممکن است تمام محالها»