* عبدالرضا رضايي نيا:

غم ِ آن نيست كه در سفره كمي نان دارم

به صميميت دستانِ تو ايمان دارم

كفش‌ها راويِ وامانده‌ي بن‌بستِ من‌اَند

آه...زجري كه من از بُهت خيابان دارم

پ.ن: بي تو!!!