از فاطمه قبلاً هم نوشته‌ام. امروز کلاس ریاضی داشت؛ هی هی امّا می‌خواست از نمره زبانش حرف بزنه که ظاهراً ۱۸یا ۱۹ شده بود و کلی ذوق کرده‌ بود. بهش گفتم: "ببین! من الانه معلم ریاضی‌ت هستم. نمره زبان باشه برای کلاس زبان". می‌دونم که نباید این‌طور تو پَرش می‌زدم، ولی خُب دیگه...

کلاس ِ ریاضیِ این هفته مربوط بود به مبحثِ پر ابهام ِ سینوس و کسینوس و تانژانت. برای تدریس این بخش لازمه که یه مثلث قائم‌الزاویه داشته باشی و باقی قضایا با وتر و ضلع مقابل به زاویه و ضلع مجاور به زاویه حلّه. امّا از بختِ بدِ من فاطمه خانم ِ قصّه‌ی ما همه چی رو قاطی کرده بود. یعنی اولش که به ضلع ِ مقابل می‌گفت "متقابل". ضلع مجاور رو هم "مجاوز" می‌شنید و می‌گفت (یادم نیست که آیا از کم‌شنوا بودنش هم نوشته‌ام یا نه)؛ بعد که تعریفِ کسینوس رو ازش پرسیدم ییهو قاطی کرد و گفت: "ضلع ِ متجاوز به وتر" خلاصه که وقتی فهمید چی گفته حسابی سرخ شد که من هم برای این‌که ضایع نشه بعد از یه کم خندیدن دیگه به روش نیاوردم (چه‌قَده من خوب و ماه و گُلم آخه! ای خدا!)