در هجوم تشنگی در زیر خورشید تموز
پای در زنجیر خاک تفته می نالد گون:

"روزها را می کنم پیمانه با آمد شدن"

غوک نیزارانِ لای و لوش می گوید جواب:
"چند و چند این تشنگی؟ خود را رها کن همچو من
پیش نه گامی و جامی نوش و کوته کن سخن"

بوته ی خشک گون در پاسخش گوید خموش
"پای در زنجیر خوش تر تا که دست اندر لجن... "