567: خانمی که شما باشید...
از معرفی کتاب به سبک "لی لی" حسابی به هیجان اومده ام و در ضمن دوست دارم شما هم مثل من از خوندن شعرهای خوبی مثل کارهای آقای حامد عسگری لذت ببرین:
شبهای پادگان...
خدمت شروع شد ، تاریــک و تــــــو به تــو
بی عکس نــــــــامزدش ، بی عکس "آرزو"
شبهای پـــــــــادگان ، سنگین و سرد بــود
آخـــــــــــر خدا چرا؟ ... آخـــــــر خدا چه رو؟
نـــــه ... نـــــه نمی شود فریاد زد: بـرقــص
در خنـــده ی فــــــــروغ... در اشک شاملو
تـوی کلاهِ خــــود ، لاتین نـــــــوشته بـــــود
Your hair is Black ...Your eyes are Blue
"خاتــــــــــون تورو خــــدا سر به سرم نذار!
اینجـــــا هوا پسه ، ایــــــــنجا نــــگو نـــگو"
یک نـــــــــامه آمد و شد یـــک تــــــــراژدی
این تیــــتر نــــــــامه بود: "شد آرزو عرو...
س" و ستــــاره ها چـــــشمک نمی زدند*
انگـــــار آسمان حالش گـــــــــــــرفته بود
تصمیم را گـــــــــــرفت بعد از نــــماز صبح
با اشک در نگــــــــــاه با بغض در گلــــــو
بالای برج رفت ، او ماشه را چکـــــــــــاند
با خــــــون خود نوشت: "نامــــــرد آرزو"!
اینم تهِ هنرنمایی من در عکس گرفتن از این کتاب;)
راستی اگر دوست داشتید میتونید این نقد رو هم راجع به غزلهای این مجموعه بخونید.