670: اگر انار شوم...

دلتنگ آن نگاه کبودم شما چهطور؟
آتش گرفته است وجودم، شما چهطور؟
مردم به مویتان قسم از بس که مُردهام
انگار هیچگاه نبودم، شما چهطور؟
دیدم که غم به پای غزل چوب میزند
ماندم وَ پا شکسته سرودم، شما چهطور؟
آن قدر خستهام که تپق میزنم هنوز
در لابهلای گفت و شنودم، شما چهطور؟
دیدم چگونه از غم او رفته رو به باد
دار و ندار و بود و نبودم، شما چهطور؟
من گم شدم، آهای مرا دیده هیچ کس؟
در کوچهها به محض ورودم، شما چهطور؟
پرسیدم از اهالی این جا ولی کسی
من را نمیشناخت که بودم، شما چهطور؟
*برای رفع مشکل همهء دوستانمون، علی الخصوص دوست جان من، دعا کنیم...
+ نوشته شده در دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ ساعت 10:28 توسط آرزو سلوط
|