سه کوه‌نورد، سه تا آدم، سه نفر که با هزار امید و آرزو رفتن برای فتح قله و باز کردن مسیر جدید؛ این سه نفر گم شدن و هیچ‌کس نه مسئوله و نه پاسخ‌گو! همه‌جا این حرف پخش شده که باید فوتبالیست می‌بودن که خبرشون توی بوق و کرنا بشه؟ نمی‌دونم! فقط می‌دونم انگار ارزان‌ترین جان‌ها، جان کسانی هستش که بی‌ادعا و سخت دنبال فتح قله‌ها هستن؛ حالا هر قله‌ای!

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده‌زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی

رود گوشه‌ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در میان غزل‌ها بمیرد

گروهی بر آنند که این مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

شب مرگ از بیم آن‌جا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا برآمد

شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش باز کن

که می‌خواهد این قوی زیبا بمیرد

"دکتر مهدی حمیدی شیرازی"


*فردا با دوستانم میریم دماوند. برنامه‌مون تا بارگاه سه است و انشالله آمادگی برای صعود به قله توی هفته‌های بعدی. امید به خدا...