1. بعد از کمتر از یک‌سال رفتیم دماوند و این‌بار تا پناه‌گاه بارگاه سوم. ارتفاع این پناه‌گاه 4200متره و در جبهه جنوبی قله دماوند قرار داره:

دلایل‌مون برای قله نرفتن این بود که 1. وقت نداشتیم: پنجشنبه توی گوسفندسرا که شروع مسیر هستش افطار کردیم و ساعت ده شب راه افتادیم به سمت بارگاه سوم و پاسی از نیمه شب گذشته بود که رسیدیم. شنبه هم می‌خواستیم بریم سر کار. پس قله کنسل! 2. آمادگی نداشتیم: بعد از حدود یک‌سال، منِ سابقاً پاشکسته و ایشونِ سابقاً کمرشکسته و اون یکی ایشونِ تازه‌کوهنوردشده، کوهنوردی کردیم. این شد که تازشم به صعودمون به ارتفاع 4200متر کلی هم مفتخرالسادات بشیم! ;)

* منظور از "لفتگاه" سرویس بهداشتی می‌باشد!

2. کتاب‌فروشی جرعه تعطیل شد! :(

قبلاً از این "سه‌متری‌ترین کتاب‌فروشی تهران" نوشته بودم که توی مترو هفت‌تیر بود. چند وقت بود که کتاب‌هاشون رو حراج سی درصدی گذاشته بودن و بالاخره هم چند روز پیش با این صحنه مواجه شدم. صد البته که کلی تاثربرانگیز و تفکربرانگیزه! با چه ذوق و شوقی از این کتاب‌فروشی نوشته بودم: این‌جا و این‌جا. یعنی این‌که این کتاب‌فروشی یک‌سال بیشتر دوام نیاورد...هیهات!

3. خُب از تلخی‌ها بگذریم... برای این‌که کام‌تون شیرین بشه، دعوتتون می‌کنم به خوندن یه کتاب خوووووب که توی این هفته داشتم می خوندم و یک لحظه هم نتونستم زمین بگذارمش:

کتاب "پیر پرنیان اندیش" در صحبت سایه که از انتشارات سخنه و از همین تریبون سپاس از آقای عابس قدسثی که این کتاب رو از ایشون هدیه گرفتم! البته فعلاً جلد یک رو تموم کرده‌ام و پیش به سوی جلد دوم.

4. این دو مورد هم اضافه میشن به ویش لیست بنده:

اولی تی بگ 25تایی با جعبه فلزی اتوبوسه که به خاطر جعبه‌اش دوستش دارم. دومی هم سینی پرنده آیکیا. اولی ده هزار تومنه و نمی‌دونم چرا خسیس‌بازی درآوردم و نخریدمش. دومی اما حدوداً پنجاه هزار تومنه!!!

5. اینم دسته گُل دیروزمه:

پنج‌شنبه از وقتی بیدار شدم رفتم سر وقت پتوی بچه اما بعدش حوصله‌م سر رفت و خواستم یه کار جدید بکنم و نتیجه‌ش شد این کیف زیپی شب‌رنگ. منم توی جو این رنگ‌های شاد و شیطون قرار گرفته‌ام ;)