748: من این سیصد و شصت و پنج روزا رو...
داشتم فکر میکردم برنامهریزی کنم برای ماگها و چایهام. یه جور عادلانهای که دلخور نشن ازم. که هر روز فقط لیوان شیشهایم که عکس قوری داره رو استفاده نکنم؛ بقیهها هم دل دارن خُب! خریدمشون که دقشون بدم و از پُشت شیشه زُل بزنن که بالاخره یه روزی روزگاری تصمیم به استفاده ازشون بگیرم؟ از امروز براشون برنامه میگذارم که هر روز که خونهام، یکیشون مورد استفاده قرار بگیرن. وضعیت چایهام اسفناکتره! مثلاً سوزنم گیر میکنه روی سیب دارچین و بقیهء تیبگهام دچار افسردگی ماژور میشن. یا یه مدت فقط چای لیمویی. آخه این که نشد! درست که چای و ماگ زیاد دارم؛ باید عدالت برقرار باشه خُب ;)
توی برنامهام گمونم هر روزِ سال رو با یک ماگ جدید و یک طعم جدید از چای سر کنم :D
این دو تا رو هم تازگیا هدیه گرفتم... از طرف دو تا از بهترین دوستانم. تنک یوتون باشه بسی :)