سرما خورده‌ام؛ یه عالمه! سرماخوردگیِ یه کمی داشتم قبلاً، اما الان به اوجش رسیده. شاید از پارسال که همهء پاییز و قسمتی از زمستون رو خونه‌نشین بودم، تا این زمستون، این‌طوری دچار سرماخوردگی نشده بودم. تنم پُر از درده، سرم پُر از درده، یه عالمه کار دارم... اون‌وقت امروز حتی نتونستم سر پا بایستم که برم شرکت و به کارهام برسم. با مدیرم تماس گرفتم و گفتم نمی‌دونم چرا خدا این‌قدر منو شرمندهء شما می‌کنه؛ از صبح هر بار خواستم سر پا بایستم افتاده‌ام. می‌گه: ایشالله همیشه افتاده باشی :D

فعلاً دارم با دم‌نوش‌هام خوددرمانی می‌کنم...خدا کنه تا فردا بهتر شم.

+

*مصرعی از این غزل دلنشین

**عکس از اینجا