امروز شهرداری یکی از مناطق بودم. بعد از این‌همه سال که توی این واحد دفاتر می‌رم و کار انجام می‌دم، کارم به آقای ف افتاده بود. چند دقیقه‌ای سر میزش ایستادم تا بالاخره با زور و هزار منت کارم رو انجام داد. بعد اومدم اتاق رئیس حسابداری و هم‌زمان آقای ف هم اومد و آقای رئیس به ایشون گفت یه کار دیگه هم برای من انجام بده. از اتاق رئیس که اومدم بیرون، خانم منشی‌ش، که حتی سلام علیک هم باهاش ندارم، با دست اشاره کرد برم جلو و یواشی بهم گفت آقای ف شوهر منه!

:|