829: از وبلاگ که حرف می زنیم از چه حرف می زنیم؟!
1. اسفندماه 1386 بالاخره رایانه دار شده ام. تلفیقی از قطعات سخت افزاری چند کامپیوتر مرحوم شده با مانیتور سنگ کیلویی سامسونگ! چه ذوقی! کامپیوتر روی زمین است و امیر با شوق روی زمین دراز کشیده و بازی میکند. فکر میکنم هنوز چیزی کم است. صدای قیژ قیژ مودمی که مرا وصل کن به دنیایی فراتر از آنچه که هستم.
2. اولین روزهای فروردین 87 است و مودم دار هم شده ام. طوفانی شروع به نوشتن میکنم. وبلاگم دنیای پنهانی فکرها و علاقه هایم شده. می نویسم و حظ میبرم. کتاب معرفی میکنم و حظ میبرم. قزل آلای مدرسه ای صید میکنم و حظ میبرم. چه ذوقی! چه ذوقی!
3. با نوشتن، با وبلاگ نوشتن!، دنیای من بهتر شد. کتابها برایم جذاب تر شدند. تحمل غم دوری از شاگردانم راحت تر شد. قله ها به واسطهء وبلاگم مرا به خود خواندند. من مدیون این چند وجب صفحه هستم که بهتر دیدن و بهتر نوشتن و بهتر خواندن و بهترینها را به من نشان داد.