855: یک استکان چای برای جهان بریز
بگذار پای غنچه به لبخند وا شود
شاید دری به سمت خداوند وا شود
بستیم سیب سرخ به نارنج های دوست
ای کاش بخت این همه پیوند وا شود
سر می رسد دوباره بهار از سفر اگر
از دست و بال چلچله ها بند وا شود
یک استکان چای برای جهان بریز
تا اخم بقچه های پر از قند وا شود
آغوش تو سپیدترین عاشقانه هاست
ای کاش رو به من بگذارند وا شود
بگذار عشق لانه کند کنج سینه ات
وقتش رسیده برف دماوند وا شود
شاید دری به سمت خداوند وا شود
بستیم سیب سرخ به نارنج های دوست
ای کاش بخت این همه پیوند وا شود
سر می رسد دوباره بهار از سفر اگر
از دست و بال چلچله ها بند وا شود
یک استکان چای برای جهان بریز
تا اخم بقچه های پر از قند وا شود
آغوش تو سپیدترین عاشقانه هاست
ای کاش رو به من بگذارند وا شود
بگذار عشق لانه کند کنج سینه ات
وقتش رسیده برف دماوند وا شود
#عبدالحسین_انصاری
پ.ن: وقتش رسیده؟ نرسیده؟!؟
+ نوشته شده در شنبه بیستم مرداد ۱۳۹۷ ساعت 14:58 توسط آرزو سلوط
|