بعد از سالی، ماهی، وقتی دلت هوای گردگیری از دل‌نوشته‌های ده ساله‌ات را دارد، دنبال چه دلیلی باید باشی جز شعر که اول و آخر سردفتر این وبلاگ بوده و هست.

و کدام شعر؟ همان که اول که شنیدی می‌فرستی برای یار دیرینه و می‌بینی بلاکت کرده از همه جا. بعد می‌نشینی کنار دلبر و با هم گوش جان می‌سپارید به قشنگی‌ واژه‌ها. بعد می‌فرستی برای رفیق راه دوری که تولدش است و اخیرا همسر جوانش را از دست داده و از پشت رنگهای سبز واتس‌اپ با هم و خونین دل، گوش می‌سپاریم و اشک می‌ریزیم و قربان صدقه هم می‌رویم. بعدتر می‌بینی کافی نیست؛ آنهایی که با شنیدن این شعر به یادشان می‌افتی حتی ممکن است در هیچ خلوتی به یادت نیفتند و دلت می‌گیرد از بازی روزگار... از قول و قرارها، از دلتنگی‌ها و دل‌سنگی‌ها...  دوست داری انگار به جای همه آنها که عزیز بودند و پای پس کشیدند، همه مردم شهر را خبر کنی که آهااااای مردم... دلتان تنگ نشده برای شعر خوب؟ ترانه خوب؟ حرف قشنگ؟ 

پس بیایید بنشینید تا بشنویم:

https://akharinkhabar.ir/book/7111250