712: سخندانی و خوشخوانی
گاهی آدم باید از دلِ خودش شروع کنه به خونهتکونی. مثلن اینجور که از چند روز قبل هِیهِی شور و شوق توی دلش باشه که شنبه بیستم مهرماه روز بزرگداشت حافظ جان است و چه کارهایی میشه انجام داد تا بیشتر به یاد ایشون باشیم و ایشون هم بیشتر به ما نظری داشته باشند.
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود....
با این بهانه، ما هم در این روز جشن گرفتیم؛ خیلی ساده. اینطور که شعر حافظ رو -که همه بیتالغزل معرفت است- روی کاغذرنگیهایی که داشتم پرینت گرفتم و با دست خط خودم نیمچه تفسیری با عنوان "ای صاحب فال" نوشتم. شاخه نبات هم نُقل مجلس ما بود. بعد همکارها و رئیسهامون رسیدن و شعر خوندیم و حال دلمون خوش بود:
مجلس اُنس و حریف و همدم و شُرب مدام ;)
عکسهای مجلس اُنس ما رو هم میتونید اینجا ببینید.
پ.ن: مهدیه جونم جات خیلی خالی بود توی شرکت. فالت رو که برات اسمس کردم، اما باید بیایی و اصلش رو ازم بگیری دوستم.