189. قرنِ ما شاعر اگر داشت...

موقع ِ برگشت از سفر به كركس اينا هستيم كه توي ميني بوس، آقاي احسان بهم يكي از عكسهاي گروهيمون رو نشون ميدن و ميگن: "مدرك جرم ازت دارم." عكس رو آقاي آيدين از بالاي پشتِ بام يكي از اين خونه قديميهاي كاشان (گمونم خونه طباطباييها بود) گرفتن، كه همهي گروه توي عكس هستن. وقتي احسان روي عكس زوم ميكنه، نشون ميده كه در حالِ خواندنِ كتاب هستم. تعجبي هم نداره البت؛ به خاطر ِصيد نابي هستش كه از نمايشگاهِ كتابِ اين خونه داشتهام. از "انجمن شاعران جوان كاشان" قبلاً شنيده بودم از زينب بانو جون جان. توي يك سي دي هم شعر خوانيِ چند نفر از شاعران جوان كاشان رو شنيده بودم (كه هنوز هم مسخ تواناييشون هستم.) از مهدي باباقرباني كه باباي انجمن هستن هم قبلاً شعري رو نوشتهام. براي همينه كه وقتي كتاب رو فروشنده مياره، از ذوق مي غشم (حالا نه به اين شدّت ها!)
كتاب از سه بخش تشكيل شده: روي موسيقي غمناك بلوغ يا آثار كلاسيك/خانهاي در طرف ديگر شب يا خانهي ترانه/ هم سطر هم سپيد يا شعر آزاد
من جز بخش اولش، هنوز بقيهي كتاب رو نخوندهام؛ يعني نمي تونم فعلاً بخونم. همون قسمت اول اونقدر دوست داشتنيه كه نميشه ازش هويجوري بگذرم.
از اونجايي كه حيفه كه در لذتِ خوندن اين شعرها با من شريك نشيد، چند تاشون رو براتون مي نويسم؛ اما جونِ آرزو قول بديد در اولين فرصت كتاب رو بخريد. حيفه به جانِ خودم! بعداً اين شاعرانِ جوان مشهور ميشن و كتاباشون گرون و ناياب ميشه و اونوقت ميشينيد غصه مي خوريد كه چرا حرفِ من رو گوش نكرديد ها! (مزاحي بيش نبود البت) "قيمت كتاب ۱۶۰۰ تومان ناقابل هستش"
مهدي باباقرباني: حسی عجیب دارم و حالی عجیب تر
حسين باغ شيخي: آسمان دارد ميان سينه ماهِ تازهاي
حسين جعفرزاده: سر مشقهاي "آب، بابا" يادمان رفت
مصطفي جوادي: روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است
اصغر رجبي: چه مي شود كه مرا هم به آسمان ببري؟
ليلا ساتر: صدايِ هر تپشِ قلبِ من! منظم باش
فاطمه مجبوريان: آن چشمهاي خوشهي انگوري، دارد شراب مي شود از دوري
وحيدرضا گنجي: رو مي كنند سَر ترياش را فرشتهها (شعرهاي ايشون كولاكه! مخصوصاً اگه با صداي خودشون بشنويد تا مدتها ناخودآگاه شعرهاشون رو زمزمه مي كنيد؛ كاري كه چندين وقته من دارم انجام ميدم. مثنوي خيلي زيبايي هم توي اين كتاب دارن، كه نمي نويسمش؛ بس كه حسودم! خودتون كتاب رو بخريد و بخونيد اگه دلتون ميخواد خُب.)
ياسر مشمول: "يك بار عاشقت شدم آن هم تمام شد/ اين ماجرا به قيمت جانم تمام شد" (يك مثنويِ فوق العاده است، اما خدايي طولانيه وحس نوشتنش نمي باشد.)
پ.ن1: اين ترجمههاي كوفتي مثلِ تلّي از سيب زميني جلوي رومه كه بايد پوست بگيرم (اون كُمديِ كلاسيك رو يادتونه؟) من اما محضِ گُلِ روي دوست جانهاي شعرْ دوستم (كي ميره اين همه راهُ!) نشستم و اين همه شعر تايپ كردم. كفِ مرتب!
پ.ن2: به اولين نفري كه بعد از خوندنِ اين پُست كتاب رو بخره، از جانبِ شخصِ شخيصِ خودم، يك فروند كتابِ شعر ِ تووووپ اهدا مي شود؛ به جانِ خودم!
پ.ن3: به اين نتيجه رسيدم كه كاشانيها هر چقدر با حال شعر ميگن، در عوض انگليسيشون ضعيفه. نوشتههاي لاتين ِخونههاي قديمي رو كه قبلاً ازشون گفتم يادتونه؟ حالا نوشتهي پشتِ جلدِ اين كتاب رو ببينيد:

«با عشق ممکن است تمام محالها»