صبحهاي جمعه وقتي توي واگن ِ مترو با نگاههاي علامتْ سوال گونهي مردمِ پايينْ دستِ شهر مواجه ميشم، با خودم ميگم لابد اگه من هم جاي اين بنده خداها بودم، همينطوري نيگا ميكردم به يه آدم كه يه كولهي بزرگ روي دوش داره و دو تا باتوم هم ازش آويزونه و سر ِ صبحي معلوم نيست كجا داره ميره. هر چند گاهي بعضيهاشون تريپ رفاقت برميدارن و ازم مي پرسن كه كجا ميرم و اصلاً براي چي ميرم كوه. جوابي ندارم بهشون بدم. مثلِ وقتايي مي مونه كه موقع ِ صعود، داريم از خستگي ميميريم و داد مي زنم: خُب براي چي داريم ميريم بالا؟ ما كه دوباره بايد برگرديم اين راه رو آخه! (البت به شوخي ميگم ها) حالا اما از وقتي اين كتاب رو صيد كردم، جواب دادن راحتتره:

"كوهها مظهر عظمت و ايستادگي در طبيعت هستند...در افسانههاي يونان كوهِ "اُلمپ" را محل زندگي خدايان يوناني مي دانستند. فردوسي (در ديوانِ خود!
) آرش كمانگير را بر بالاي قلّهي دماوند قرار مي دهد و همچنين آشيانهي سيمرغ را، و در اين كوه است كه زال پدر رستم در آشيانهي سيمرغ پرورش مي يابد؛ ضحّاك، ستمگر معروف، در اين كوه توسط فريدون به بند كشيده مي شود...
در بين ورزشهاي مختلفي كه در ايران وجود دارد، ورزش كوهنوردي تنها ورزشي است كه در كليهي اقشار و طبقات مختلف جامعه ما نفوذ كرده است... عواقب ناگوار زندگي شهرنشيني، مثل آلودگيها و فشارهاي روحي، جسمي و اجتماعي جامعه، ما را بيشتر و بيشتر به سوي طبيعت و مخصوصاً كوهها مي كشاند...."*
اين كتاب محصولِ صيّادي در توچال هستش، كه از كولهي آقاي ابراهيم صيد شد (به روشِ مخصوص!
) و بسي صيدِ مفيدي است؛ مخصوصاً براي تازه كارهايي مثلِ من. البت مطالبِ كارشناسانه هم داره ها! خلاصه كه يا به كوهنوردي عقشولي ميشيد و از اين جور كتابها مي خونيد، يا مجبور ميشم ازتون خواهش كنم!
"اين كتاب سعي دارد كه اطلاعات لازم را جهت فراگيري اوليه اين فن در اختيار علاقهمندان بگذارد. هر چه دانش ما در مورد كوهنوردي بيشتر بشود، مي توانيم بهتر و بيشتر از اين ورزش لذت ببريم و كمتر با حوادث دلخراش و فاجعه آور روبه رو شويم. امروز بهترين، مهمترين و بزرگترين وسيله در كوهنوردي، دانش و اطلاعات در مورد آن است."*
عبارتِ صيد شدهي قزل آلايي:
"پس از مدتي هر كوهنوردِ ايراني علاقه دارد كه ركوردِ خود را بهبود بخشد و به ارتفاعاتِ بالاتر و در نهايت به دماوند صعود كند؛ اما فعاليت بر روي يك كوه يا قله كم ارتفاع به هيچ وجه به معني افت يا پايين بودنِ سطح كوهنوردي كساني كه از آن صعود مي كنند، نيست."**
كتاب از اين بخشها تشكيل شده: تهيه وسايل اوليه و ضروري/ تغذيه و آب در برنامههاي كوهنوردي/ به كوه مي رويم/ وسايل ضروري برنامههاي زمستاني/ حركت بر روي برف و يخ/ شيوههاي مقابله با خطر و موارد اضطراري در برنامههاي كوهستاني/سوانح، امداد و مسائل پزشكي در كوهستان/ برنامه ريزي و طراحي برنامههاي كوهنوردي/ عكاسي در كوهستان/كوهنوردي و مسائل محيط زيست/ معني برخي اصطلاحاتِ رايج در كوهنوردي
اين بخشِ آخر كه مخصوصاً بسي باحال بيد. من به "تراورس" و "بيو واك" و "كرامپون"*** عقشوليام اساسي!
اين عكس رو هم ميگذارم اينجا، بس كه بهش عقشوليام. آدم ِ توي عكس و عكاس، هر دو ابراهيم خانِ آل عمران هستن. قرار بود آقاي ابراهيم روي قله توچال، از من هم عكسي شبيه اين بگيره. گرفت ها، زيادم گرفت؛ اما عكسهاي من به زيبايي اين عكس نيستن و تازهاشم دماوند توشون پيدا نيست. در هر حال كه فعلاً عكسِ بي رقيبي هستش. خدا رو چه ديديد، شايدم قسمت شد يك روز براي طرح جلدِ يك كتاب ازش سودِ استفاده كرديم!!!
پ.ن1: از باختِ امروز پرسپوليس ناراحت شدم (اعترافاتِ يك استقلالي!) اما از بُردِ فجر خوشحال؛ آخه تيم فجر تنها تيميه كه يه "كوهنورد" توش هست (اسم کوچکِ بازیکن رو یادم رفته، اما فاميليشون كوهنورد بود، به جانِ خودم!)
پ.ن2: آقاي قدسي! من پشيمونم؛ دماوند ميخواااااااااااااام!
* با تلخيص از مقدمهي كتاب
** شاهين بهم ميگه: "قلّههايي رو كه رفتي به ترتيب بشمر" و من مي شمرم: دماوند، دارآباد، توچال و حالا هم كركس. سير ِ صعودم به قلهها عجيب نزوليه، و كاملاً با عبارتي كه توي كتابه تطابق داره!
*** تراورس:عبور عرضي در كوه از يك يال به يال ديگر.
بيو واك: شب را در بيرون به سر بردن، شب ماني.
كرامپون: وسيلهاي فلزي داراي ميخ و تيغههاي مخصوص كه در زير كفش بسته مي شود و براي راه رفتن روي يخ مناسب مي باشد.